Desire knows no bounds |
Sunday, September 1, 2013 صدای باند ضبط میاد. از شدت سرما مچالهم زیر پتو. اصلن هم مایل نیستم از تو تخت بیام بیرون. فکر میکنم این همسایهها هم چه بیملاحظهنها. کلهی صبح «شو ماست گو آن» آخه؟ شو هنوز لود نشده بابا. صداهه بغل گوشمه انگار. دقت میکنم میبینم به۲، داره از تو اتاق دخترک میاد. شو ماست گو آن؟! تا جایی که به خاطر دارم از تو اتاقش صدای زد بازی میومده، یا امینم، یا آدل. قبلنا در خدمت انریکه بودیم و اون پسر موطلاییه. حالا شو ماست گو آن؟! پتو رو میکشم رو سرم. چند دقیقه بعد اما تمامقد از زیر پتو بلند میشم میشینم رو تخت. داره «د وال» گوش میده. نو وی! همسن و سال دخترک که بودم، مدرنتاکینگ گوش میکردم و شریشریلیدی. اون کاست کذایی رو نگه داشتهم هنوز، یادگاری. بعد با یه پسری دوست شدم که شجریان گوش میکرد و شریعتی میخوند. یه روز با ده تا کاست شجریان و چندتا کتاب شریعتی اومدم خونه. صدای شجریان که از اتاقم بلند شد، مامانم با تعجب اومد تو اتاق که داری رادیو گوش میدی؟ بعدن البته ته و توش رو درآورد. یه روبدوشامبر میپیچم دورم میرم تو هال. خونه رو صدای پینکفلوید برداشته. سرمو از لای در میکنم تو اتاقش میگم جدیدنا با کی دوست شدی کرهبز؟ غش۲ میخنده. |
Comments:
منم وقتی جقله بودم «کره بز وار» هی چیزهای عجیب غریب گوش میدادم که آدم باحالی باشم!
Post a Comment
|