Desire knows no bounds |
Thursday, July 13, 2017
یکی دو ماهه مدام دارم به این موضوع فکر میکنم و تو این دو سه هفتهی اخیر به واسطهی اتفاقاتی که افتاده این فکر شدیدتر هم شده، که چرا فرزندانم رو اینهمه محجوب و باملاحظه تربیت کردهم. چرا درستحسابی بهشون یاد ندادهم یه جاهایی باید محکم وایستن بگن «نه». باید اعتراض کنن باید حرفاشونو صاف به طرف مقابل بزنن باید پای اعتراضشون بایستن باید بابت اعتراضشون و گرفتن حقشون هزینه بدن. چرا بهشون یاد ندادهم بگن «به تو چه»، «برو پی کارِت»، «برو به درک» اصلا.
این روزا دارم سبکسنگینکردنا و غصهخوردنا و ملاحظهکردنای دخترک رو میبینم و مدام خودمو سرزنش میکنم. پ.ن. درست که فکر میکنم میبینم مامان بابام هنوز معتقدن «نه، زشته، آدم باید محترم و بزرگوار باشه». اونا هنوز به اصالت رفتار معتقدن، نه اصالت اعتراض. رفتاری که به اسم احترام گذاشتن به خانواده، عملا منجر به تن دادن به اصولی میشه که لزوما اصول درستی نیست. این مهارتها رو خودم منم طی همین چند سال اخیر کسب کردهم. و تو خونوادهم بابت مواضع اعتراضیم یک ضد ارزش محسوب میشم تازه. |
Comments:
من بعد از ازدواج وقتی وارد خانواده ی دیگه ای شدم تازه فهمیدم چقدر توی قضیه ی این اعتراض کردن می لنگم بعد فهمیدم همه ی این سالها واکنش هایی که پدر و مادرم یادم دادند خیلی هم خوب نبوده.
Post a Comment
|