Desire knows no bounds |
Friday, August 13, 2021 اون کدهای شخصی. کدهایی که تو یه مهمونی با آدمای مختلف داری. گاهی فقط یه نگاه از اونور سالن، یه لبخندِ محوی که فقط دورِ چشات چین میخوره، یه لیوان درینک که فقط توش لیمو چکونده با یخ، یه بو کردنِ گردن که بوی آیدا رو میدی، یه تاچ لبهات روی موهام... میتونم تا ابد بنویسم.
|
نوشت دلم هواتو کرده. نوشتم اوهوم، منم. هوای وسط جمع. اون فلرت کردنا و تاچهای گاه به گاه و گوشهبوسههای بیفشارِ لبها واسه من از صدتا فورپلی ترنآنتره.
|
زیباترین تکست صبح جمعه: برات صبحانه سفارش دادم گفتم بچهها بذارن بالا پشت در؛ بیدار شدی بردار.
|
بعد از سالها دوست قدیمیم پیغام داد همبرگر بخوریم؟ بخوریم. ۹ بیا پیش من. تکیلا و سیگار و سیگار و سیگار و تکیلا و حرف و حرف و حرف و حرف. رفتیم سر کوچه همبرگرا رو گرفتیم و اومدیم. تکیلا و تکیلا و سیگار و سیگار و یک دنیا حرف. بعد از سالها همو تو خونه دیدیم، نه سر کار. چه دلم تنگشده واسه این دوگانهها، واسه این بازیا.
|
Tuesday, August 3, 2021 بابام زنگ زد که میخواستی خونه بخری با فلان قدر میتونی سه دنگ از فلان خونه رو بخری، میخوای؟ گفتم نه پدرجان، فعلاً نمیخوام. گفت موقعیتش اوکازیونه که، چرا؟ گفتم پولمو لازم دارم، میخوام واسه مهاجرت اقدام کنم. یه تهخندهای کرد که بابا مهاجرت چیه، دیگه کرایه نمیکنه* که. کلی خندیدم در خلوت خودم. نسخهی بیغرض و بیشیلهپیلهی ایجیسم. حتی ایدهای ندارم ایجیسم محسوب میشه یا نه؛ به طرز بانمکی اما یه پتک بود تو سرم:)) *کرایه نمیکنه: زمان انقدر کمه که دیگه ارزش نداره وقت صرفش کنی.
|
Sunday, August 1, 2021 چرا باید برای حریم خصوصی خودم جواب پس بدم؟ چرا این حرفا چرا این بحثا هیچوقت تموم نمیشه.
|
کاش cut میشدم بی که جایی paste شم.
|
از یکشنبه شب تا جمعهشب بیوقفه مهمون داشتم. رکورد مهمونداری خودم رو در سالهای اخیر شکستم. و تو این سه ماه اخیر هم مهمون داشتم که با کل سه سال قبل قابل مقایسه نیست. به نظرم دارم از پوستِ خودم سر میرم. و میدونی چیه؟ باز یه آدم جدید وارد جمع کردم و باز خیلی ریزریز شروع کرده به سم پراکندن. یادم رفته بود خصلت جمعهای قدیمی و ورود آدم جدید رو.
|